سال هفتاد و هشت اینترنت وارد ایران شد و این، شروع اتفاق‌های نو و تولد ایده‌های بی‌شماری بود که می‌خواستن با کمک ارتباطات و شبکه‌های دیجیتال طرح نویی دراندازن و تحول‌های بزرگی رقم بزنن؛ اما از بین اون همه، زیاد نیستن اونایی که بعدِ عبور از فراز و نشیب‌های فراوون تونستن دوام بیارن و وارد زندگی مردم بشن . «رهنما» یکی از اون‌هاست. داستان رهنما از گپ و گفت و رویاپردازی‌های چندتا تا دانشجو شروع می‌شه که تولد اینترنت رو چیزی فراتر از گسترده شدن ارتباطات می‌دیدن و یقین داشتن اینترنت در ایران، نوید بخش تحولات تجاری و رویدادهای تازه‌ای خواهد بود. توی همین زمان بود که با مهندش رهنما آشنا شدن. مهندس رهنما پیشنهاد دانشجوها رو برای سرمایه‌گذاری روی ایده‌هاشون پذیرفت، بهشون اعتماد کرد و شروع این قمار عاشقانه رو رقم زد. از اون زمان تا همین حالا رهنما با پشت سر گذاشتن روزهای سخت و آسون، بدون توقف در حال حرکته؛ داشتن برنامه‌ریزی واقع‌بینانه که حاصل عمر یه شرکت با تجربه است در کنار جسور بودن و روحیۀ آرمانگرا از رهنما یه «جوان خردمند» ساخته؛ وجود آدم‌های پاکباخته‌ای که برای حقوق گرفتن کار نمی‌کنن، به خوب قانع نیستن و دنبال خلق بهترین‌ها هستند باعث میشه هر روزی که می‌گذره، تجربه‌ای جدید به اندوخته‌های رهنما اضافه بشه.
در شرکت ما، کارها ماشینی و روبات وار انجام نمیشن. کسانی که در رهنما کار می‌کنن دغدغه‌ها و آرزوهای مشترکی دارن. موفقیت خودشون رو در موفقیت رهنما می‌دونن و باور دارن که جنگیدن برای ارزش‌های مشترک، صبور بودن و خلق ایده‌های نو تمام چیزیه که طی این سال‌ها این «ما» ی بزرگ رو خلل‌ناپذیر و استوار ساخته .

این سفر تموم نمیشه. ما به مقصد می‌رسیم و مقصد تازه‌تری برای خودمون مشخص می‌کنیم. مسیرهای صعب‌العبور و راه‌های هرگز نرفته رو امتحان می‌کنیم و مسیر تازه‌ای می‌سازیم. کار کردن توی رهنما، شروع سفر پر هیجانی‌ست که گرچه فراز و نشیبش رو نمی‌شه پیشبینی کرد ولی همه‌ی همسفرها رسیدن به مقصد رو باور دارن. حالا شبیه شعار نیست اگر بگیم که رهنما به استقبال خطر میره. از شکست نمی‌ترسه ، راه احیای خودش رو یاد گرفته و حتی اگر هیچ نداشته باشه، حتما هوس قمارهای دیگری در سر داره. قمارهای عاشقانه‌ای که رهنمای سرنوشت‌مان هستند.

This text is displayed if your browser does not support the Canvas HTML element.