مایک لیندل؛ کارآفرین موفقی که از دل سختی ها سر برآورد

مایک لیندل؛ کارآفرین موفقی که از دل سختی ها سر برآورد

اعتیاد یقینا آخر مسیر نیست و افراد زیادی هستند که خود را از دام آن رهایی داده اند؛ اما در عین حال عده ای نیز هستند که پا را از این نیز فراتر گذاشته و از خود یک کارآفرین موفق و با درآمدی قابل توجه ساخته اند!

اکوسیستم - داستان زندگی مایک لیندل، کسی که به انواع مواد مخدر اعتیاد شدید داشت و در همان اوضاع و احوال رویاهای بزرگی در سر می‌پروراند، کمی متفاوت به نظر می‌رسد. در ادامه با سفر طولانی و عجیب او، شکستهای پی در پی و نهایتاً موفقیتش آشنا خواهیم شد.

رها کردن دانشگاه

دوست دارم زندگی ام را از سال 1979 برایتان تعریف کنم. در آن سال در دانشگاه مینه سوتا (زادگاهم) تحصیل می‌کردم و هم زمان در دو شغل فعالیت داشتم، بعد از مدتی احساس کردم دانشگاه رفتن تنها وقتم را تلف می‌کند. به احساسم پاسخ دادم، دانشگاه را رها کرده و سخت کوشتر از همیشه به دو شغلم چسبیدم که یکی از آنها، کار کردن در یک فروشگاه مواد غذایی بود. با مدیر فروشگاه بحثم شد و اخراج شدم، اما معتقدم اولین بار همان مدیر روحیه کارآفرینی را در من ایجاد کرد، او به من گفت: «بسیار خب مایک! اگر اینجا کار کردن را دوست نداری، شاید بهتر باشد شرکت خودت را راه بیندازی».

استارتاپ MyPhillow

تلاشهای بی ثمر

حرفش را جدی نگرفتم و سعی کردم از راههای دیگری پول دربیاورم، پس از اینکه آپارتمان خواهرم دچار سیل شد و تمیز کردن فرش به من محول شد، با خود فکر کردم این کار می‌تواند یک کسب و کار پرسود باشد، اما هیچ وقت پیگیرش نشدم. در عوض به کارت بازی و قمار روی آوردم که البته فریب خوردم و باعث شد سرمایه ام را از دست بدهم. تصمیم گرفتم سراغ دامداری بروم، پرورش خوک را انتخاب کردم اما شکست خوردم و به معنای واقعی همه چیزم را از دست دادم. اعتیادم به کوکائین هر روز بیشتر می‌شد و بنابراین همچنان توفیق شغلی چندانی برایم حاصل نمی‌شد.

«ایده MyPhillow از کودکی رویای من بود»

من در تمام زندگی ام مشکل خوابیدن داشتم و هیچ وقت با بالشم احساس راحتی نکردم، به یاد دارم وقتی 16 ساله بودم و در فروشگاهی در مینه سوتا کار می‌کردم و با درآمدم، یک بالش گران قیمت 70 دلاری خریدم، این خرید برای یک پسر بچه ولخرجی محسوب می‌شد اما من می‌خواستم خواب راحت تری داشته باشم. سال 2004 بود که نیمه شبی از خواب بیدار شدم و ایده طراحی بالشی منحصر به فرد به ذهنم آمد، من آن شب حتی نامش را هم انتخاب کردم. ساعت 2 نیمه شب بود و من دیوانه وار عبارت MyPillow را روی دیوارهای آشپزخانه و بعد کل خانه نوشتم. همان لحظه که یکی از دخترانم برای آب خوردن به آشپزخانه آمده بود از من پرسید چه کار می‌کنم و من به او گفتم: «ایده خلاقانه ای درباره تولید بالش دارم و نام آن را MyPhillow گذاشته ام» هنوز از واکنش دخترم خنده ام می‌گیرد، بی هیچ حرفی با تعجب بسیار به اتاقش برگشت.

حرکت به سوی هدف

مصمم بودم رویایم را محقق کنم چون معتقد بودم این رویایی است که خداوند در قلبم قرار داده است. خوشبختانه پسرم هم به کمکم آمد. ساعتها وقت صرف کردیم و طرحهای مختلفی را آزمایش کردیم. من به دنبال تولید بالشی بودم که شکل خود را حفظ کند و برای این کار فوم را انتخاب کردیم. برش فومها هم کار راحتی نبود اما پسرم راه حل خوبی برایش پیدا کرد. چند بالش تولید کردیم و من کاملاً امیدوار به مغازه های شهر می‌رفتم و ادعا می‌کردم بهترین بالش جهان را تولید کرده ام و می‌پرسیدم دوست دارید چند تا از آن را بخرید اما هیچ کدامشان حاضر نشدند از من خرید کنند.

استارتاپ MyPhillow

تسلیم نشدم، این بار تصمیم گرفتم خودم دکه ای راه بیندازم و بهترین بالشهای جهان را مستقیماً به مردم بفروشم. بنابراین 15000 دلار پول قرض کردم و کسب و کارم را شروع کردم، اما در تمام طول کریسمس فقط 80 بالش فروختم. یکی از خریداران، مردی بود که در مینیا پولیس نمایش اجرا می‌کرد و به شدت تحت تأثیر ایده من قرار گرفت. او مرا به نمایش بعدی خود دعوت کرد، آنجا بود که بالشهای زیادی فروختم و سود زیادی نصیبم شد هر چند به خاطر اعتیاد ازدواجم به شکست انجامید و بعد از مدتی تقریباً کسب و کارم را از دست دادم. سال 2008 بود که تصمیم گرفتم کوکائین را ترک کنم و دو هفته تمام تلاش کردم. هنوز هم از به یاد آوردن آن روزهای سخت حالم بد می‌شود.

استارتاپ MyPhillow

من معتقد بودم خدا برای زندگی من نقشه های بزرگی دارد، اما ترک مواد مخدر کار خیلی سختی بود و من از پسش بر نمی‌آمدم. شب 16 ژانویه 2009 را خیلی خوب به یاد دارم، آن شب با تمام وجود دعا کردم و گفتم: « خدایا کاری کن تا وقتی فردا صبح از خواب بیدار شدم، هیچ میلی به این مواد لعنتی نداشته باشم». لطف خداوند شامل حالم شد و تمایلم را به هرگونه مواد مخدر از دست دادم.

روی ریل موفقیت

استارتاپ MyPhillow

بعد از شروع مجدد کارم و تا سال 2011، MyPhillow توانست توجه رسانه ها و روزنامه های محلی را به خود جلب کند. تبلیغان چاپی را هم شروع کردیم و سعی می‌کردیم همه جا برندمان را تبلیغ کنیم. ظاهراً این کار خوب جواب داد و ما در پایان آن سال کارکنانمان را از 5 نفر به 500 نفر رساندیم. من همچنان هزینه زیادی را صرف تبلیغات می‌کنم، طوری که در 6 سال گذشته 100 میلیون دلار خرج تبلیغات کردم و موفق شدیم 30 میلیون بالش بفروشیم و درآمدمان از حدود 100.000 دلار در سال به 300 میلیون دلار در سال افزایش یافت و ما حالا کارخانه ای با حدود 1500 کارگر داریم.

البته برای تحقق رویاهایم، با موانع زیادی رو به رو شدم، مثلاً مقامات کالیفرنیایی با ادعای مضر بودن بالشها برای سلامتی، مرا به دادگاه کشاندند و بنیاد استاندارد گذاری BBB تلاش داشت نمره A+ محصولات ما را به F  تنزل دهد. اما ما ناباورانه به فروش فوق العاده خود ادامه می‌دهیم، من معتقدم تمام این توطئه ها و دست اندازیها سیاسی است چراکه از اولین حمایت کنندگان دونالد ترامپ بوده ام و تا پایان نیز حمایتم را ادامه داده ام. ترامپ هم بعد از پیروزی در انتخابات، مرا به کاخ سفید دعوت کرد و از MyPhillow به عنوان یکی از عالیترین کارخانه های ایجاد اشتغال در آمریکا نام برد.

درسهایی درباره کارآفرینی

من هم اکنون در حال گسترش کسب و کارم هستم و تشنه موفقیهای بیشترم. در این مسیر پر فراز و نشیب درسهای زیادی آموخته ام که می‌خواهم برخی از آنها را با شما به اشتراک بگذارم:

  • اگر چیزی اختراع کردید آن را حفظ کرده و حق ثبت اختراع بگیرید، هیچ گاه ایده نوآورانه خود را به کسی نفروشید تا از آن به نفع خود استفاده کند. آن اوایل یک شرکت بزرگ بالش به من پیشنهاد داد ایده ام را به او بفروشم اما حاضر به این کار نشدم و حالا می‌بینید که MyPhillow موفقتر است.
  • مبارزه برای نرخ حمل و نقل بهتر را فراموش نکنید، در سال 2012، 5 یا 6 میلیون دلار را بیهوده صرف هزینه های گزاف حمل و نقل می‌کردم، بعد از مدتها دریافتم روش بهتری برای قیمت گذاری بر اساس حجم انجام دهم.
  • اشتیاق خود را برای فروش افزایش دهید، هنگامی که با یک مشتری برخورد می‌کنید طوری رفتار کنید که گویی او تنها مشتری و تنها شانس شماست.

    نظرات