رد شدن از مرزهای پیشین
محمد اربابی عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران
اگر به تاریخ علوم اعصاب نگاه کنیم در میانه و اواخر قرن نوزدهم به آرامی جایگاه مغز در شکل گیری و بروز علائم عصبی اعم از علائم نباتی در حوزه بیماری های مغز و اعصاب و نیز علائم شناختی در بیماری های روان پزشکی اهمیت پیدا می کند. در این مورد می توان به پژوهش های گریزینگر و همچنین شارکو اشاره کرد.
گریزینگر معتقد بود تمام اختلالات روانی از مغز منشا می گیرند و شارکو هم معتقد بود تمام اختلالات حرکتی سیستم اعصاب به مغز بر می گردد. این رویکرد مفهومی ادغام یافته و جامع را در مورد بیماری های حوزه مغز و اعصاب و شناختی ایجاد کرد و در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مفهوم نوروسایکیاتری به وجود آمد و نوروسایکیاتریست ها یعنی پزشکانی که با علائم رفتاری، ذهنی و شناختی آشنایی دارند و از طرفی بر مباحث مغز و علوم اعصاب مسلط هستند به جهانیان معرفی شدند.
پس از قرن بیستم و با ارائه رویکرد روان درمانی تحلیلی یا روان پویشی نقش عوامل روان شناختی در بروز علائم رفتاری و ذهنی تقویت شد و به نوعی یک جدایی بین رشته های مرتبط با مغز و اعصاب و روان صورت گرفت. در میانه قرن بیستم بعد از یافته های نوینی که در زمینه بیماری های مختلف روان پزشکی و مغز و اعصاب به دست آمد، روان پزشکی از نورولوژی و علوم اعصاب فاصله گرفت.
همینک دیده شده است که در بیماران روان پزشکی از جمله اسکیزوفرنی و اختلالات تبدیلی ضایعات سیستم مغز و اعصاب اعم از ضایعات عروقی مغز، صرع و مالتیپل اسکلروزیس، اختلالات شناختی و رفتاری نیز وجود دارد. بنابراین مطرح می شود که نمی توان بین مغز و اعصاب و روان پزشکی و علوم اعصاب مرز واضحی قائل شد. خصوصا که در کنار این یافته های بالینی، یافته های تصویربرداری مغز دلیل محکم تری بر این فرضیه است که مرزبندی پیشین چندان کارگر نیست. به عنوان مثال مشاهده شده است که در بیماران روان پزشکی عملکرد مغز و حتی در برخی از موارد ساختار آن تغییر می کند و نیز اختلالات شناختی که به طور واضح در آلزایمر قابل مشاهده است. اختلالات ساختاری و گاهی مشکلات رفتاری دیده می شود. بنابراین در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم نیاز بیشتری به اینکه بیماری های مغز و اعصاب و روان و عملکردهای نباتی، حرکتی، رفتاری و شناختی مغز را همه در یک بستر ببینیم احساس شده است. هم اکنون نگاه جامع به این جنبه های علم تقویت شده است. با توجه به این جنبه های علم این ضرورت در سال های اخیر حس می شود که برای پرداختن به علوم رفتاری، روانی و نیز علوم اعصاب نیازمند همکاری رشته های مختلف هستیم . مثل گذشته نمی توان گفت صرع مربوط به کار نورولوژیست و اسکیزوفرنی مربوط به کار روان پزشک است یعنی مشخص شده که این مرزها بسیار ناپایدار و شکننده هستند و نیاز است که این رشته ها با هم در تعامل باشند و ضرورت ایجاد ذهنیت همکاری تعاملی در افرادی که می خواهند به این حوزه ها وارد شوند وجود دارد.
منبع:isti.ir
لینک اصل خبر در سایت معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری
نظرات