پنج پله تا موفقیت در مسیر کسب وکار

پنج پله تا موفقیت در مسیر کسب وکار

پنج پله تا موفقیت در مسیر کسب وکار

در مقالات قبلی همانگونه که مستحضرید، سعی کردم همیشه از جایگاه یک نیروی انسانی با ارزش صحبت کنم، اما این بار قصد دارم تا از مهم‌ترین عوامل در کسب‌وکار شما، نکات مهمی را یادآور شوم.

مهم‌ترین عوامل در یک کسب‌وکار به نظر شما همکاران محترم چیست؟ آیا تا به حال شده برای خودتان روی یک کاغذ شروع کرده به نوشتن و سپس به نگارش خود عمل کنید؟ من سعی دارم تا به صورت خیلی عامیانه و در کنار تجاربی که داشتم، این موضوعات را بیان کنم.

همانطور که می‌دانید، یکسری فاکتورها وجود دارند تا درصد موفقیت یک رابطه، یک کسب‌وکار و ... را بالا ببرند؛ به نظر من پنج فاکتور می‌تواند ما را بسیاربسیار از بقیه متمایز کرده و در نهایت ما را به مسیر موفقیت نزدیک کند:

۱- انگیزه داشتن بالا

۲- علاقه به کاری که داریم انجام می‌دهیم

۳- عشق ورزیدن به لحظه‌لحظه زندگی و کار

۴- هیجان کافی داشتن برای پیشگیری از رقبای خود

۵- علم و دانش

باید توجه داشته داشت که تقریبا ۸۵ درصد بهبود در کسب‌وکارها ، چهار گزینه اول هستند و تنها ۱۵ درصد باقی‌مانده گزینه آخر یعنی علم و دانش است. پس باید همیشه سعی کنیم که با انگیزه، با اشتیاق، با شوروهیجان و با عشق کافی به کسب‌وکار خودمان ادامه دهیم.

ما تا زمانی که در هر کسب‌وکاری، انگیزه کافی برای آن کار و همینطور آینده آن کار را نداشته باشیم، مطمئنا آن سازمان هیچ‌وقت نمی‌تواند به موفقیت ۱۰۰% برسد؛ پس ما باید کمی با خودمان روراست باشیم و بتوانیم به بهترین شکل و داشتن انگیزه کافی به کسب‌وکارمان ادامه بدهیم.

دومین موضوع، علاقه‌مند بودن به شیوه و سبک کاری خودمان هست.

در ابتدا باید بگویم که هر انسانی حتما نباید از قبل در مورد تمامی این موضوعات تصمیم‌گیری جدی داشته باشد. در برخی مواقع پیش می‌آید که ما به صورت خیلی عادی و اتفاقی وارد کسب‌وکاری شده و روی هم رفته به آن کار علاقه‌مند می‌شویم؛ بعد از علاقه‌مند شدن انگیزه می‌گیریم و حالا نوبت عشق ورزیدن به کار است و با اینکه ما کارمند یک مجموعه هستیم، اما تمام آن بیزنس را بیزنس خودمان می‌بینیم و در این شرایط است که کارفرما می‌تواند هیجان‌های لازم و کافی را در یک کارمند ایجاد کند تا آن شخص با داشتن یک هیجان کافی بتواند در آن سازمان به صورت موفق پیش برود. لازم به ذکر است که در کنار همه این موضوعات، تجربه کردن حرف اصلی را برای گفتن دارد. ما باید همه موضوعات و جهات کاری خودمان را تجربه کنیم تا بتوانیم با داشتن علم و دانش کافی به کسب‌وکار خود رونق بیشتری بدهیم.

بنده به شخصه، در تمام سال‌های کاری خود، اول از همه به خاطر داشتن انگیزه کافی و حس موفقیت در این کار، وارد صنعت خرده‌فروشی شدم و نیز به دلیل نیاز مالی آن سال‌ها، متوجه شدم که به این صنعت علاقه دارم و با عشق ورزیدن به کارم، باعث رونق بخشیدن کسب‌وکار خود شده و در نهایت با کسب تجربه و علم لازم، توانستم جمع‌بندی مناسبی را از این صنعت داشته باشم.

شاید در آن زمان به دلیل اشتیاق و میلی که به مستقل شدن، مبنی بر این‌که باید روی پای خودم بایستم،داشتم باعث شد تا از خیلی خوشی‌های زندگی‌ام‌ و... بگذرم،لذا هدف و انگیزه‌ام بیشتر شد. خیلی از کارمندان امروزی با وجود تمامی محدودیت‌های مالی و ...، به این فکر می‌کنند که دیگر توان موفق شدن را ندارند و متاسفانه می‌گردند دنبال توجیه که شاید در سال‌های پیش کار کردن و پول در آوردن خیلی راحت بوده و امروز این امکان وجود ندارد. من با شنیدن این مدل توجیهات بسیار ناراحت می‌شوم؛ چرا که در هر سالی و در هر شرایطی، به دلیل داشتن سختی‌های موجود آن زمان، کار کردن و کسب درآمد سخت‌تر از همیشه بود ولی درک این موضوعات برای نسل جوان‌تر شاید کمی سخت باشد.

در اهداف کاری فقط‌ و فقط انگیزه داشتن و با عشق و علاقه کار کردن و صداقت کافی داشتن و همچنین نسبت به شغل کاری خود از علم روز دنیا عقب نبودن و در نهایت با اعتماد کردن به آن سازمان و انعطاف‌پذیر بودن، می‌توان به موفقیت بیشتر و بهتر دست پیدا کرد.

حال با وجود تمامی این موضوعات، باید برسیم به این‌که اهداف یک سازمان در آینده به چه شکلی خواهد بود؟ و نیز مهم‌ترین موضوع یک سازمان چه مبحثی می تواند باشد؟

مهم‌ترین موضوع و بحث یک سازمان، چشم‌انداز آن سازمان است؛ به طوری که هدف باید مشخص شده باشد، نه اینکه فقط در ذهن‌مان باشد. چشم‌انداز شرکت را همه باید حفظ بوده و اطلاع کافی داشته باشند که سازمان دارد به کدام مسیر حرکت می‌کند.

حال چشم‌انداز یک سازمان را چه کسی می‌تواند تعیین کند؟

باید بگویم بر خلاف تمامی تصورات که شاید مدیرعامل یا سهامدار هست یا شاید مدیر فروش، اما چشم‌انداز یک سازمان توسط رهبر آن سازمان تعیین می‌شود.

ما همیشه باید بدانیم رهبری کردن با مدیریت کردن فرق بسیار زیادی دارد.

اکثر سازمان‌ها و شرکت‌ها از روش مدیریت استفاده می‌کنند، اما به نظرم سازمانی می‌تواند موفق باشد که از روش رهبری استفاده کند.

آیا تا به امروز، به تفاوت رهبری کردن و مدیریت کردن فکر کرده‌اید؟

مدیریت کردن به این منظور است که به طور مثال اگر ذاخل یک فروشگاه از شخصی بپرسیم چه شخصی امروز این لباس را جابه‌جا کرده است، همه آن فرد را نشان می‌دهند؛ آقای .... یا خانم ....

اما در زمانی که تیمی توسط یک لیدر و رهبر اداره شود، در همان جمع باز همین سوال را مطرح کنیم، کل آن تیم یک‌صدا می‌گویند ما؛ یعنی همه با هم،و در واقع یک کار تیمی حرفه‌ای.

یکی دیگر از فرق‌های مدیر و رهبر این است که مدیر مسائل را مدیریت می‌کند و رهبر راه و آینده را نشان می‌دهد.

حال با تمام این موضوعات باید بدانیم ماموریت سازمانی چیست؟

ماموریت سازمانی به طور عامیانه، بدین معنی است که ما صبح برای چه می‌رویم سر کار؟ و چه موضوعی؟ و در نهایت برای چه هدفی؟

حال ماموریت سازمانی را چه کسی مشخص می‌کند؟

برای رسیدن به پاسخ این بحث، از ریز‌ترین پرسنل سازمان تا بالاترین رتبه در سازمان باید دوره هم جمع بشوند و یک طوفان فکری ایجاد کنند تا ماموریت سازمان مشخص شود. رهبر سازمان نقش تسهیل‌گری را دارد و باید به نظرات و عقاید و اعتقادات همه گوش کند و با یک اجماع نظر رسیده، ماموریت و رسالت سازمانی را مشخص می‌کند.

حال باید بدانیم نظام ارزشی یک سازمان چیست؟

معتقد بودن، خلاق بودن، نوآوری کردن، کارآمد بودن، با نظم بودن و ...

یادمان نرود که نظام ارزشی یک سازمان از دل خود پرسنل آن سازمان بیرون می‌آید.

این موضوع را بسیار بسیار جدی بگیریم؛ سعی کنیم به ریزترین موضوعات پرسنل دقت کافی را داشته باشیم و همیشه با روشی برخورد کنیم که در هر شراطی پرسنل بتواند تمامی صحبت‌هایش را با ما در میان بگذارد.

سه فاکتور تجربه، نگرش و مهارت ارزش‌های الگویی استخدام نیرو توسط  یک سازمان است، اما کدام مهم‌تر است؟

تجربه مهم‌تر است یا نگرش یا مهارت؟

باید عرض کنم هر سه مورد بسیار فاکتور مهمی هستند. در واقع اگر یکی از این سه مورد نباشد، د راه بیشتر وجود ندارد؛ یا باید قبول کنیم که روی آن موضوع با پرسنل کار کرده و تقویت کنیم، یا اینکه آن پرسنل در سازمان ما متاسفانه به موفقیت نخواهد رسید.

ولی اگر بتوانیم این سه مورد را در کنار یکدیگر قرار دهیم و پرسنل این سه مورد را دارا باشند، شرکت یا سازمان موظف به سرمایه‌گذاری روی این فرد خواهد بود، چون در آینده قرار است بسیار سودرسان باشد، و برای روند رشد شرکت بسیار مفید واقع شود.

تمامی مباحثی که در این مقاله در موردش صحبت شد، نظرات شخصی و تجربیات چندین ساله‌ای است که بنده توانسته‌ام کسب کنم .

ولی بزرگ‌ترین تجربه‌ای که می‌تواند یک پرسنل در یک سازمان کسب کند؛ روش زندگی کردن درست است که در آینده باعث می‌شود تا آن فرد قدرتمند و مفید واقع شود.

بنده به شخصه بسیار خرسند می‌شوم که نیروهایی با این فاکتورها در سازمان ما مشغول به کار شوند، ما به دنبال پرسنل با انگیزه و با عشق و انعطاف‌پذیر هستیم و همیشه از این‌گونه افراد حمایت خواهیم کرد.

جا دارد از پدر بزرگوارم، جناب آقای دکتر پرویز قدملی نهایت تشکر را کرده که در این مقاله من را خیلی کمک کردند و همیشه بزرگ‌ترین و بهترین الگوی زندگی بنده هستند.

همچنین از مادرم برای اینکه همیشه بزرگ‌ترین حامی من بودند در زندگی و در نهایت از برادرم که همیشه مثل یک کوه پشت من بودند و در هر شرایطی کنارم. امیدوارم بتوانم از این طریق، گوشه‌ای از محبت‌های خانواده‌ام را جبران کرده باشم.

لینک اصل خبر در سایت تجارت طلایی نیک روش

    منبع خبر

    تجارت طلایی نیک روش

    تجارت طلایی نیک روش

    تجارت طلایی نیک روش یک شرکت در شهر تهران می باشد

      نظرات